دوباره

ساخت وبلاگ
در مورد نویسنده:ولادیمیر ولادیمیرویچ نابوکوف زاده ۲۲ آوریل / ۲۳ آوریل۱۸۹۹، سن پترزبورگ، درگذشته ۲ ژوئیه ۱۹۷۷، مونترو در (کشور سوئیس) نویسنده­ی رمان، داستان کوتاه، مترجم و منتقد چندزبانه روسی-آمریکایی بود؛ همچنین شاعر، استاد و طراح مسائل شطرنج، و پروانه‌شناس. او از برجسته‌ترین نویسندگان مهاجر بعداز سال ۱۹۱۷ بود که به زبان‌های انگلیسی آمریکایی و روسی می‌نوشت (هرچند که بر زبان‌های فرانسه و آلمانی هم تسلط داشت).درمورد کتاب:هامبرت هامبرت، یک محقق ادبی در اروپا، مرگ نابهنگام معشوقه کودکی خود، آنابل لی، را توصیف می‌کند. به ادعای وی، عشق بی سرانجام او به آنابل موجب تمایل او به نیمفت‌ها یا همان دختربچه‌های جذاب ۹ تا ۱۴ ساله می‌شود. او با وانمود کردن به مطالعه کتاب در یک پارک عمومی و تحریک شدن با دخترانی که اطرافش بازی می‌کنند، در فانتزی‌های جنسی خود افراط می‌کند. علاوه بر این به دیدار یک فاحشه ۱۶–۱۷ ساله می‌رود و تصور می‌کند که سه سال کوچکتر است. بعد از اینکه بخاطر روابطش از طرف پلیس دچار مشکل می‌شود، با یک زن بالغ لهستانی با رفتاری کودکانه بنام والریا ازدواج می‌کند. ازدواج هامبرت با والریا فسخ می‌شود و بعد از ملاقات با یک روانپزشک، به شهر کوچک نیوانگلند می‌رود تا نویسندگی کند.هامبرت دربارهٔ ملاقات و محبت دختر ۱۲ ساله یک خانواده فقیر رویاسازی می‌کند که توافق کرده خانه‌شان را اجاره کند. یک کیف گران‌قیمت از اسباب بازی می‌خرد تا به دیدار خانواده مک کو برود ولی می‌فهمد که خانه‌شان در آتش سوخته‌است. خانم هیز پیشنهاد می‌کند که هامبرت در خانه آن‌ها اقامت کند. او هم به رسم ادب و بابی میلی به دیدن خانه‌شان می‌رود، چون "تمام دلایلش برای آمدن به این شهر از بین رفته بود." او می‌خواهد پیشنهاد شارل دوباره...ادامه مطلب
ما را در سایت دوباره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dishabnameh بازدید : 29 تاريخ : چهارشنبه 11 مرداد 1402 ساعت: 12:42

هانس شنیر فرزند یک کارخانه دار و ملاک ثروتمند و با نفوذ با درگیری­ها و مشکلات روحی و افسردگی جدید و روحی صدمه دیده از جنگ و قحطی و درد مرگ خواهرش در زمان جنگ و حال مشکلات مالی و الکل و ترک همسرش ماری، از یک سفر کاری با روحیه­ ای شکسته و در هم تنیده به خانه­ی محقر و کوچک خود بازمیگردد و در افکار خود دنبال افرادی می­گردد که بتواند از آن­ها پول قرض کند و قدری زندگی خود را روی روال بیاندازد. بعد از سال­ها با پدر خود تماس می­گیرد و از او کمک می­گیرد، با آمدن پدر به خانه، مشکلات روحی هانس بیشتر می­شود، یادآوری سال­های تلخ گرسنگی و تنهایی او در نوجوانی حتی با داشتن خانواده­ای ثروتمند که حتی پول یک تخم مرغ و تکه­ای نان را بارها حساب می­کردند و نمی­گذاشتند کسی بیشتر از جیره­‌ی تعیین شده توسط مادر خانه بیشتر سهم بگیرد.مرگ خواهرش در جنگ با اینکه پدرش از نفوذش می­‌توانست استفاده کند تا اورا نجات دهد. آشنایی با ماری و اولین همخوابگی با او و ازدواج اجباری آن­ها و بعد زندگی سخت و پیچیده‌­ی او درتار و پود سختی و بی پولی دائم و در نهایت ترک همسرش، هانس را به ویرانی می­کشاند.عقاید یک دلقک روایت زندگی یک دلقک شکست خورده و از دنیا بریده در دنیایی پوچ و بی معنی و سیاه، در آلمان بعد از جنگ جهانی و درد آدم‌ها را روایت می­کند. درد هانس را، درد کسی که اعتقاداتش هم ویران شده است. همه چیز او به طور کامل ویران شده است. دوباره...ادامه مطلب
ما را در سایت دوباره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dishabnameh بازدید : 50 تاريخ : يکشنبه 7 اسفند 1401 ساعت: 15:58

سردمه، خیلی سردمه، دستام یخ کرده و مریض و سفید و ذهنم از همیشه بیمارتر و آبستن معضلات تاریخی خودپاییز که میشه دلم خالی میشه، دلم همیشه توی یه روز یهو پاییز میشه، پاییز که میاد دنیا میشه ماتم و ماتم، پاییز که میاد باید کلا تعطیل کنی بری برای خودت یه گوشه پیدا کنی، یه کلبه، یه آلونگ، یه کپر یا هرچی بگی که خودتی و خودت، یه فلاکس بگیری دستت و پاکت سیگارتو ورداری بزاری تو جیبت و یه سیگارتو بندازی تو دهنت و فندکو بزنی زیرش و بشینی یه گوشه رو صندلی و پاتو بندازی روی تیکه چوب یا پایه یا بخزی گوشه یه پنجره بینی بیرون رو ببینی که مهم نیست هرچی باشه و زندگی سرد تر از سرده و دلت داره میترکه از همه چی. سرت شلوغ باشه و خسته و نمیدونی چی با کی که چی میشه از زندگی که میگذره همه چی فقط و تند تند میگذره و تو فقط داری میری، صبح چشاتو باز میکنی و میخوای بری، پا میشی دست و صورت میشوری و لباس میپوشی و میری و بعد میخوای برگردی چند ساعت بعد یا زمانی طولانی تر راه می افتی برگردی و بردمیگردی خونه و زندگی میشه از سر. آدم چطور میتونه بفهمه که واقعا الان چندسالشه و چه گذشته به خودش و حسش و زندگیش.پی نوشت: خیلی ذهنم خسته است. بیشتر هم از کم خوابی های مداوم و طولانی این ایانپی نوشت: فندقا دارن بزرگ میشن و من و دلبر پیر تر از پیر. هر روز پیر تر و خسته تر. فندق بزرگه همش اسم منو میگه. وقتی جواب میدم ذوق میکنه فندق کوچیکه صداش میکنی جوابتو نمیده، محل نمیده ولی یهو جواب میده و ذوق میکنه. زندگی شده فقط این دوتا.پی نوشت : دوباره خونه عوض کردم و اینبار برگشتم به محله قدیمی خودمون و نزدیک خانوده همسر، صاحبخونه حکم تخلیه گرفت برامون و بخوام تعریف کنم برات گریه و خنده با هم میگیره. ایام'>ایامی داشتیم این چند ماه.Adblock t دوباره...ادامه مطلب
ما را در سایت دوباره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dishabnameh بازدید : 125 تاريخ : جمعه 3 تير 1401 ساعت: 12:48

سوءتفاهم (به فرانسویLe Malentend) : نمایشنامه‌ای است که در سال ۱۹۴۳ در فرانسهٔ تحت اشغال آلمان توسط آلبر کامو، فیلسوف، نویسنده و روزنامه نگار فرانسوی قرن بیستم نوشته شده است. این کتاب دومین نمایش‌نامهٔ آلبر کامو است و بر ایدهٔ پوچی کامو تأکید دارد.داستان سوء تفاهم در مسافرخانه‌ای در قلب چکسلواکی می‌گذرد، مسافرخانه‌ای که دو زن اداره‌اش می‌کنند؛ دختری سی ساله به نام مارتا و مادرش. مارتا برادری سی هشت ساله دارد که بیست و پنج سال است که او و مادرش را ترک کرده است حال پس از ۲۵ سال برادر مارتا، یان (ژان) تصمیم می گیرد که به سرزمین اجدادیشان برگردد او توانسته در این مدت ثروت زیادی کسب کند و با شخصی به نام ماریا ازدواج کند. مارتا و مادرش برای شروع یک زندگی بهتر تمامی مسافران پولداری که قصد اقامت در مسافرخانه را دارند با خوراندن دارو به قتل می رسانند و تمامی اموالشان را تصاحب می کنند، یان (ژان) و همسرش ماریا به مسافرخانه می روند ولی با رفتار خشک مارتا و مادرش مواجه می شوند، این به دلیل آن است که آن ها نتوانستند چهره یان (ژان) را بشناسند، یان (ژان) هم تصمیم می گیرد که در زمانی مناسب به آن ها واقعیت ماجرا را بگوید اما مارتا و مادرش یان (ژان) را هم همانند مسافران دیگر به قتل می رسانند به همین علت است که نویسنده این کتاب نام این اثر را سوء تفاهم قرار داده است. این کتاب اول بار با عنوان سوء تفاهم توسط جلال آل احمد در سال ۱۳۲۸ به فارسی ترجمه شده است. همچنین ترجمهٔ مکرّر این کتاب به فارسی با همان عنوان «سوء تفاهم» توسط مهوش قویمی، انتشارات آشتیان (۱۳۹۰) و خشایار دیهیمی، نشر ماهی۱۳۹۰ منتشر شده‌است.  خلاصه کتاب سوء تفاهمشخصیت‌های نمایش‌نامه همانند دیگر داستان‌های کامو از همان ابتدا و دوباره...ادامه مطلب
ما را در سایت دوباره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dishabnameh بازدید : 118 تاريخ : جمعه 3 تير 1401 ساعت: 12:48

گاهی گمان نمی‌کنی ولی خوب می‌شودگاهی نمی‌شود که نمی‌شود که نمی‌شود گاهی گمان میکنی همه چیز خوب می‌شود، همان می‌شود گاهی هم نمی‌شود که نمی‌شود که نمی شود.گاهی دلت برای همه چیز تنگ می‌شود، گاهی دلت برای دوباره...ادامه مطلب
ما را در سایت دوباره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dishabnameh بازدید : 109 تاريخ : پنجشنبه 24 بهمن 1398 ساعت: 17:16

گاهی نمی شود، سخت می شود، جانت را در می اورد که بشود ولی نمی شود و اگر بشود دیگر چیزی برایت نمانده که از شدنش چیزی بفهمی.حس می کنی خسته ای و نیاز به یک خواب طولانی چند ده ساله و صد ساله داری که وقتی ب دوباره...ادامه مطلب
ما را در سایت دوباره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dishabnameh بازدید : 144 تاريخ : پنجشنبه 24 بهمن 1398 ساعت: 17:16

زندگی همه همینطوره یا فقط من الان اینطوریم که آنقدر از زندگیم خسته ام؟آنقدر بهم ریخته و داغونم؟اینکه زندگیم اصلا درست و سرجاش نیست و کوچکترین عاملی باعث یه بحران میشه و قربانی اصلی این بحران فقط من میشم؟ خسته ام. خیلی خسته ام. بی حال و بی رمغ و داغون. افسرده و از این زندگی خسته. از ازدواج حتی خسته.

دوباره...
ما را در سایت دوباره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dishabnameh بازدید : 109 تاريخ : پنجشنبه 24 بهمن 1398 ساعت: 17:16

دختری در قطار( انتشار در سال 2015) به انگلیسی (The Girl On the Train) یک رمان دلهره‌آور اثر پائولا هاوکینز نویسنده بریتانیایی است.رمان در آغاز انتشارش در صدر فهرست پرفروشترین کتاب‌های داستان نیویورک ت دوباره...ادامه مطلب
ما را در سایت دوباره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dishabnameh بازدید : 135 تاريخ : پنجشنبه 24 بهمن 1398 ساعت: 17:16

پائولا هاوکینز (به انگلیسی  Paula Hawkins) (زاده ۲۶ اوت ۱۹۷۲) نویسندهٔ بریتانیایی است که به خاطر رمان پرفروش دختری در قطار شناخته شده‌است. زندگینامه پائولا هاوکینزبیست و ششم اوت سال ۱۹۷۲، پائولا در کش دوباره...ادامه مطلب
ما را در سایت دوباره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dishabnameh بازدید : 124 تاريخ : پنجشنبه 24 بهمن 1398 ساعت: 17:16

وقتی فرهاد میخوند:جمعه ها از آسمون خون میچکهجمعه ها خون جای بارون میچکه  باید میفهمیدیم که چی میگه. خیلی به مسخره و چسناله این آهنگ رو پخش کردن و میکنن ولی امروز واقعا، یعنی این جمعه لعنتی فقط از آ دوباره...ادامه مطلب
ما را در سایت دوباره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dishabnameh بازدید : 188 تاريخ : پنجشنبه 11 بهمن 1397 ساعت: 9:18